سلام به همه شما دوستان عزیز . امیدوارم که حال همگی شما خوب باشه . خوب این مطلب رو مینویسم و همش حرف های درونی خودم هست . برای همه دوستان عزیز و بچه هایی که به هر نحوی با من آشنا شدن . از جانب کسی حرف نمی زنم و این متن رو هم جدای دفعات گذشته دارم خودم تایپ می کنم ؛ اگه غلط تایپی بود و کج تابی به بزگواری ادبیات خودتون ببخشید ، چون فکر نکنم فرصت این رو داشته باشم که برسم و حتی دوباره اون رو چک کنم . میخوام اینجا و الان یه حرفهایی رو بزنم تا همیشه خیالم از همه چیز تا ... راحت باشه . کارمون رو اگه در جریانش باشید شروع کردیم از اول تیر ... مطلب میذاشتم و به سوالات و ایمیل های شما در حد توان پاسخ میدادم و روزگار کنکوری ما پیش میرفت و رفته رفته دوستان جدیدی به جمع ما اضافه شدن . البته اصل این ماجرا که چی شد اومدم به سمت مشاوره دادن در محیط اینترنت به اینجا برمیگرده که خیلی تو این سال ها پریشونی روحی میدیدم و سعی می کردم تا جایی که می تونم با شاگردام انس بگیرم و مشکلاتشون رو حل کنم ولی همیشه به این قضیه فکر می کردم که خب شاید اگه همه بچه ها از حداقلی مشاوره و حمایت در این راه برخوردار باشن ، خیلی خوبه . ولی جدی میگم ... جدی میگم که میترسیدم بیام تو کار و نتونم اونجوری که دلم میخواد مایه بذارم و جمع کنم کار رو . برای همین اوایل کار اومدم تا جو محیط های مجازی رو بسنجم و ببینم . اوضاع اصلا اوضاع خوبی نبود ... خیلی بد ... خیلی بد بود . ابتذال به حد اعلایی رسیده بود و فاصله اتاق خواب یه نوجوان و جوان تا اون ور تصویر بگ گراند کامپیوترش خیلی خیلی زیاد بود .... احساس خوبی نبود وقتی خیلی چیزهارو میدیدی ومیفهمیدی ... میدیدی که عمر جوون ما داره چه جوری تلف میشه و حالا که دور دور جنگ سایبر هست دشمنت داره مهمات و آذوقه و سخت افزار جنگ رو در درون خودت تجهیز میکنه . ولی خب کارم رو به عنوان یه آدم ناشناس شروع کردم ...با این حال که اهل خیلی چیزا نبودم و اصلا یکسری چیزا جز افکار من نیست ، بهش تن دادم و رفتم جلو ......
درباره
مشاوره های استاد افشار , مقالات مشاوره ای ,